سينماى آخرالزمانى و مهدويت


 

نویسنده : حميدرضا بيات




 
موعودگرايى و مفاهيم آخرالزمانى، بستر دراماتيكى براى سينماى هاليوود است. تعداد فيلم‏هايى كه مستقيماً يا ضمناً با اين تم‏ها ساخته شده‏اند، فوق انتظارند. جاذبه‏هايى كه دنياى ناديده و موعود در انتهاى خود با خود حمل مى‏كند، پر از اكشن، اهريمن، نجات دهنده و قدرت‏هاى محيرالعقول و گسست‏ها و پيوندهاى غيرمنتظره، در زمان و مكان است و مگر سينما به چيزى جز اينها استوار مى‏شود؟ جاذبه‏هاى بصرى و دراماتيك برخى از اين فيلم‏ها نظير آرماگدون، ترميناتور، ماتريكس و...، هوش از سر تماشاگر عادت زده مى‏برد و ما را از نكته‏هاى اساسى‏ترى غافل مى‏كند. پايه‏هاى تئوريك و معرفتى اين تصور از موعودگرايى بر چه پايه‏اى بنا شده است و اين كه با تماشا و دقت در مبانى اين سينما، دچار چه حس منفعلانه‏اى مى‏شويم؟
ساده نگرانه‏ترين حركت، شبيه‏سازى مفاهيم اين سينما با مشتركات لفظى آن در تشيع و آه و حسرت و آرزو براى ساختن فيلم‏هايى با مضمون صريح‏ترى درباره مهدويت و انتظار است كه حتى در ميان برخى نويسندگان و منتقدين هم ديده مى‏شود! در ادامه اين نگرش، سعى در پيدا كردن اسرار و رموز صهيونيستى و استكبارى و پيچاندن همه آن چه در فيلم ديده مى‏شود، براى اثبات مقصود دل و محكوم كردن سازنده و نويسنده است؛ بدون توجه به درستى يا نادرستى ادعاها و مستندات.
در اين ميان، آن چه بيش از هر چيز خودنمايى مى‏كند، سينما است. محكوم كنندگان و آرزومندان، هيچ كدام به مبانى سينما توجهى نمى‏كنند و فارغ از بايد و نبايد ذات اين هنر (صنعت) به مضمون و بيشتر از آن به پشت پرده سينما نظر دارند. سينما براى حيات و رشد خود، نياز به درنورديدن عرصه‏هاى تازه و حتى ممنوع براى داستان‏پردازى دارد. در اين ميان، هر قدر فضاى تاختن اسب خيال، خصوصاً در امور غيرمحسوس بازتر باشد، صنعت‏گران هاليوودى، عشق بيشترى به آن مى‏ورزند.
امروز در سده دوم تاريخ سينما، هيچ بخش جذابى از كتاب مقدس و آثار و افسانه‏هاى كهن و اعتقادات افسونگر اديان و مكاتب الهى و غير الهى، از ديدرس آنها دور نمانده است. اعتقاد به موعود و منجى و اجراى آخرالزمان كه فصل مشترك همه اديان است نيز دستمايه جذابى براى بسيارى از كارگردان‏ها و تهيه‏كنندگان شده است؛ اما تنها چيزى از اين مفاهيم در چرخه توليد سينما به كار گرفته مى‏شود كه با ماشين تخيل همسانى داشته باشد و به عبارت ديگر، به جذابيت درام و رونق مالى منجر شود و البته نبايد و نمى‏توان نگرش و مبانى يهودى و مسيحى را كه در ساختار اين سينما اهميت زيادى دارد، نديده گرفت؛ اما تفسير و تعبير و يا ترجمه و تأويل‏هاى غريب، بيش از همه به درك درست ما از آن سينما لطمه مى‏زند. آدرس غلطى كه به دوستى با دشمن يا دشمنى بيهوده منجر شود، جز ضرر هيچ بهره‏اى براى ما ندارد.
برخى برنامه‏هاى تلويزيون و نقدهاى مطبوعاتى كه براى روزنمايى و واشكافى از چهره فيلم‏هاى فريبنده آخرالزمانى ساخته و نوشته مى‏شود، مشحون از چيزهايى است كه كمترين ارتباط را با سينما و بيشترين سود را نصيب سازندگان آنها مى‏كند. معمولاً مخاطبين اين برنامه‏ها و نقدها، شناخت دقيقى از فضا و متن ندارند و آن چه را ارائه مى‏شود، حقيقت مسلم فرض نموده، با ديدگاه غلط به تماشا و برداشت از فيلم مى‏نشينند و از سوى ديگر، تبليغى ضمنى براى اذهان آشفته و جست‏وجوگر نيز به وجود مى‏آيد كه اگر با همان تفاسير ادامه يابد، به نتايج خطرناكى منجر مى‏شود. شناخت درست از هر موضوع و پديده، شرط لازم نقد و اظهارنظر است و در اين جا، علاوه بر شناخت مفاهيم كلامى، بايد از سينما و رابطه آن با جهان نيز شناخت داشته باشيم.
در اين ميان، علاقه‏ها و جاذبه‏هاى خارج از متن نيز سعى مى‏كند راهى به سوى سينماى ايرانى باز كند و مفاهيم ظاهراً مشابه را بازسازى يا باز توليد كند. هر چند تعداد فيلم‏هاى سينمايى و سريال‏هاى تلويزيونى با چنين مضمونى چندان زياد نيست؛ اما علاقه و اشتياق كسانى كه سياست‏گذارى مالى و فرهنگى اين جريان را بر عهده دارند، آن قدر زياد است كه مى‏توان انتظار داشت در سال‏هاى نه چندان دور، تعداد فيلم‏هاى آخرالزمانى در سينما و تلويزيون ما قابل تأمل شود.
گرچه ضعف تكنولوژى در سينماى ما، مانع از ساختن آثار خيره‏كننده با جلوه‏هاى بصرى بهت‏انگيز مى‏شود، اما لااقل در داستان‏سرايى و خلق موقعيت‏ها و شخصيت‏هاى بكر، تصور مى‏شود، چيزهاى تازه و بديعى وجود دارد. حكايت‏ها و داستان‏هاى تاريخى دوران غيبت، ماجراهاى خارق العاده ياران و مرتبطين با امام زمان كه در منابع مختلف ذكر شده‏اند و نيز پيوندهاى موضوع مهدويت با جامعه معاصر و تبيين مفاهيمى مثل انتظار، غيبت، مصلح و منجى از ديدگاه تشيع، از دغدغه‏هايى هستند كه آن سياست‏گذاران و احتمالاً سينماگران انتظار دارند در اين سينما بازتوليد و عرضه شوند؛ اما آن چه براى داشتن چنين سينمايى لازم است، بسيار فراتر از اين تصورات است. بخشى از آن چه سينما را به وجود مى‏آورد، داشتن ايده جذاب و داستان خلاق است؛ اما تصور اين كه با موضوعات احتمالاً پرمخاطب و پرجاذبه، مى‏توان اثرى سينمايى را به وجود آورد كه همه آثار و شرايط حرفه‏اى و هنرى را دارا باشد، اشتباه است. هر اثر هنرى، زمانى شكوفا مى‏شود و هويت مى‏يابد كه علاوه بر رعايت مراتب هنرى در آفرينش آن، بستر معرفتى و نظرى كاملى در محيط آن موجود باشد؛ يعنى سياست‏گذاران و سينماگران، علاوه بر شناخت دقيق سينما، از مضمون - كه در اين جا موعود و مهدويت است - نيز آگاهى و اشراف كامل داشته باشند و رابطه منطقى و عقلانى بين اين دو را تبيين نموده باشند. اين رابطه، كمك شايانى به دورى گزيدن از ورطه شعار و تبليغات صورى مى‏كند.
در سال‏هاى اخير، تعداد عناوين و نام‏هايى كه از سوى سياست‏گذاران براى سينماى مطلوب ارائه، توصيه و تبليغ شده است، كم نيست؛ سينماى معناگرا، سينماى مسلحانه، سينماى فرانگر و...؛ اما آن چه مغفول مانده و باعث ناتوانى در رشد اين سينما شده، عدم معرفت و تبيين رابطه بين سينما و مضامين موردنظر سياست‏گذاران مى‏باشد. در اين موضوع، آن چه كم اهميت و ساده تصور مى‏شود، اين بستر و رابطه است كه در نمونه هاليوودى، دقيقاً مى‏توان اين توانايى را ديد.
رابطه متقابل سرمايه، تكنيك و خلاقيت، بر پايه‏اى از مبانى حساب شده نظرى استوار شده است كه هر چند ممكن است صرفاً جنبه سينمايى داشته باشد و فقط براى اثرى خاص بنا نهاده شده باشد، اما مخاطب، كاملاً آن را جدى گرفته، همچون جزئى از فرامين مقدس، باور مى‏كند. اين رابطه و بستر، در سينماى ما غايب است. موضوع عظيمى مثل «مهدويت»، اگر فارغ از اين مراحل ومقدمات به سينما راه پيدا كند، جز لوث كردن و از دست دادن فرصت‏هاى بديع خود و احتمالاً تقليد خام از نمونه هاليوودى، دستاوردى نخواهد داشت.
پژوهش سينمايى در اين موضوع و تبيين رابطه قابل دفاع سينما با آن، از بايسته‏هاى ورود به چنين عرصه‏اى است. تنها ادعاى داشتن منابع و ذخاير كافى نيست و نياز جدى و عميقى به كاوش‏هاى سينمايى و هنرى در آن وجود دارد.
منبع: www.bashgah.net